من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان
هر کجا
آیا همین رنگ است ؟!
پ.ن 1 : دیروز اینجا اعتراضات گسترده ای انجام شد ! بخاطر کیفیت غذاها . میگفتن چرا اینقدر کیفیت غذاهاتون بالاس ؟ چرا پول دولت و دور میریزین ؟ بی خیال بشین . دانشجو جماعت هر چی بهش بدین میخوره شکمش پر میشه . واسه چی انقد مایه میزارین ؟ مگه این دانشجو ها آخرش چه گلی میخوان به سر مملکت بزنن که شما اینقدر غذاهای خوب بهشون میدین ؟هر روز هر روز کباب ، جوجه کباب ، چلو کباب ،جوجه کباب و کباب کوبیده باهم ، کباب مرغ ، کباب تابه ای ، کوفته ، کوفت ...
خلاصه که ماجرایی داشتیم ...
پ.ن2: من و دوستان کلی برنامه ریزی کردیم که واسه نمایشگاه کتاب بریم تهران . کی بریم ؟ کی برگردیم ؟ با چی بریم ؟ با چی برگردیم ؟ چی بخریم ؟ چی بخوریم ؟ و ...
دو روز بعدش خبردار شدیم که دانشگاه خودش میبره (می شوره ) میاره ( قالیشویی گل ابریشم ! ) اسکان میده . غذا میده . اونم با چقد ؟ 10 هزار تومن ناقابل !
منم گفتم فوقش با اونا میرم ولی با اونا برنمیگردم . چون من نوبت دکتر دارم . میدونی که ...؟
پ.ن3 : کلاس فیزیک که با ورودیهای 88 میریم خیلی خوش میگذره . اونها خیلی بچه های خوبین . اصلا مثل بچه های کلاس خودمون نیستن .
خوبه ! ما با 1 ترم دیر اومدن با بچه های 3 تا کلاس آشنا میشیم : 88 _ 89 _ 90 !
بعدشم ما اول ترم 2 میخونیم بعد میریم ترم 1 . بعد دوباره ترم 3 میخونیم بعد میریم ترم 4 . به همین تریتیب الی آخر ...
حالی میکنیم !
پ.ن4 : بیشتر از این بنویسم خسته کننده میشه . نه ؟
فقط قبلش بگم که شعر بالا از م.امید بود . میشناسی که ؟ مهدی اخوان ثالث .
روزهای خوبی داشته باشی و داشته باشم . به امید دیدار ///
کلمات کلیدی:
1_ دلم از دوستای قدیمیم خیلی گرفته .......
2_ نمیدونم تا کی قراره این نگاه های سنگین رو اینجا تحمل کنم .... واقعا برام سواله که آیا تو این دانشکده همه همدیگرو میشناسن که وقتی 5 نفر جدید میبینن اینقدر براشون عجیب میاد و با تمام وجود به آدم زل میزنن ؟؟؟؟
3 _ نمیدونم چرا پسرای دانشکده نسبت به دختراش اینقدر زیادن .... یا شاید بیشتر تو چشمن .....
4 _ سر کلاس جمعیت و تنظیم ... استاده یه داستانی تعریف کرد که یکی از نقشهای منفیش همشهری من بود .... بهم بر خورد ...
5 _ (حذف شد ) ... !!!!!
6 _ از جو کلاسمون خوشم نمیاد ....
پی نوشت : این پستم خیلی گرفته و غمگین شد ...
پیش میاد دیگه ...
کلمات کلیدی:
وضعیت خوابگاه : ای بد نیست
هم اتاقیا : ای بد نیستن
بچه های کلاس : ای بد نیستن
دانشکده : ای بد نیست
غذای سلف : ای بد نیست
سایت : ای بد نیست
حمام : ای بد نیست (!!!)
کرمان : ای بد نیست
خودم : ای بد نیستم
پی نوشت 1 : از دیروز غذای سلف و گرفتیم . فرصتمون برای شکوفایی استعداد آشپزی تموم شد !
پی نوشت 2 : دلم واسه ADSL یه ذره شده ....
پی نوشت 3 : تخت طبقه دوم هم عالمی داره ...
شاد باشم !
کلمات کلیدی:
سلام .
اینجا کرمان است .
من اینجا کیلومترها از شهرم دورم .
نمی خوام از مصیبتهای 1 دانشجوی تکمیل ظرفیتی بگم . نمیخوام بگم که اینجا همه به چشم یک آدم تنبل و ضعیف به ما نگاه میکنن که نتونستیم تو مهر قبول بشیم . نمیخوام بگم که 13 واحد بیشتر بهمون ندادن و نازه کلی سرمون منت گذاشتن که اگه میتونین همینها رو پاس کنین تا مشروط نشید !!!!!
اصلا نمیخوام این چیزا رو بگم . عوضش میخوام از خوش شانسیهام بگم . مثلا اینکه با 4 تا دختر هم سن و هم رشته ی خودم هم اتاق شدم که مثل خودم خوبن !
یا اینکه بالاخره تونستم 1 همشهری پیدا کنم چند تا اتاق اونورتر میشینن . تو کلاسمون خوشبختانه یا بدبختانه کسی همشهریم نیست .
خب دیگه فکر کنم واسه آپ اولم کافی باشه .
فقط قبل رفتن میخوام به خودم یادآوری کنم که اگر اینجا سختی ای هم ببینم کاملا حق خودم میدونم . تا من باشم که با وقتی رتبه ام 900 میشه سوسول بازی رو بذارم کنار و مثل بچه ی آدم 4 تا شهر دورتر هم تو انتخاب رشته ام بزنم تا اینطوری نمونم واسه تکمیل ظرفیت که هر کسی به خودش اجازه بده به من بگه ضعیف !
موفق باشم !
کلمات کلیدی: