سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ما را حقى است اگر دادند بستانیم و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروى به درازا کشد . [ و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنى آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنانکه ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند ، چون بنده و اسیر و مانند آن . ] [نهج البلاغه]
دفترچه خاطرات

 

 

من اینجا بس دلم تنگ است 

و هر سازی که میبینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان

هر کجا

آیا همین رنگ است ؟!

 

پ.ن 1 : دیروز اینجا اعتراضات گسترده ای انجام شد ! بخاطر کیفیت غذاها . میگفتن چرا اینقدر کیفیت غذاهاتون بالاس ؟ چرا پول دولت و دور میریزین ؟ بی خیال بشین . دانشجو جماعت هر چی بهش بدین میخوره شکمش پر میشه . واسه چی انقد مایه میزارین ؟ مگه این دانشجو ها آخرش چه گلی میخوان به سر مملکت بزنن که شما اینقدر غذاهای خوب بهشون میدین ؟هر روز هر روز کباب ، جوجه کباب ، چلو کباب ،جوجه کباب و کباب کوبیده باهم ، کباب مرغ ، کباب تابه ای ، کوفته ، کوفت ...

خلاصه که ماجرایی داشتیم ...

پ.ن2: من و دوستان کلی برنامه ریزی کردیم که واسه نمایشگاه کتاب بریم تهران . کی بریم ؟ کی برگردیم ؟ با چی بریم ؟ با چی برگردیم ؟ چی بخریم ؟ چی بخوریم ؟ و ...

دو روز بعدش خبردار شدیم که دانشگاه خودش میبره (می شوره ) میاره ( قالیشویی گل ابریشم ! ) اسکان میده . غذا میده . اونم با چقد ؟ 10 هزار تومن ناقابل !

منم گفتم فوقش با اونا میرم ولی با اونا برنمیگردم . چون من نوبت دکتر دارم . میدونی که ...؟

پ.ن3 : کلاس فیزیک که با ورودیهای 88 میریم خیلی خوش میگذره . اونها خیلی بچه های خوبین . اصلا مثل بچه های کلاس خودمون نیستن .

خوبه ! ما با 1 ترم دیر اومدن با بچه های 3 تا کلاس آشنا میشیم : 88 _ 89 _ 90 !

بعدشم ما اول ترم 2 میخونیم بعد میریم ترم 1 . بعد دوباره ترم 3 میخونیم بعد میریم ترم 4 . به همین تریتیب الی آخر ...

حالی میکنیم !

پ.ن4 : بیشتر از این بنویسم خسته کننده میشه . نه ؟

فقط قبلش بگم که شعر بالا از م.امید بود . میشناسی که ؟ مهدی اخوان ثالث .

روزهای خوبی داشته باشی و داشته باشم . به امید دیدار ///

 

                                                                    nothing

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط شکیبا 90/2/2:: 2:32 عصر     |     () نظر

 

1_ دلم از دوستای قدیمیم خیلی گرفته .......دلم شکست

2_ نمیدونم تا کی قراره این نگاه های سنگین رو اینجا تحمل کنم شرمنده.... واقعا برام سواله که آیا تو این دانشکده همه همدیگرو میشناسن که وقتی 5 نفر جدید میبینن اینقدر براشون عجیب میاد و با تمام وجود به آدم زل میزنن ؟؟؟؟یعنی چی؟

3 _ نمیدونم چرا پسرای دانشکده نسبت به دختراش اینقدر زیادن .... یا شاید بیشتر تو چشمن .....باید فکر کرد

4 _ سر کلاس جمعیت و تنظیم ... استاده یه داستانی تعریف کرد که یکی از نقشهای منفیش همشهری من بود .... بهم بر خورد ... گریه‌آور

5 _ (حذف شد ) ... !!!!!

6 _ از جو کلاسمون خوشم نمیاد ....

 

 

پی نوشت : این پستم خیلی گرفته و غمگین شد ...

پیش میاد دیگه ...

 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط شکیبا 89/12/5:: 9:33 عصر     |     () نظر

 

وضعیت خوابگاه : ای بد نیست گیج شدم

هم اتاقیا : ای بد نیستن بووووس

بچه های کلاس : ای بد نیستن دعوا

دانشکده : ای بد نیستخوابم گرفت

غذای سلف : ای بد نیست تهوع‌آور

سایت : ای بد نیست عصبانی شدم!

حمام : ای بد نیست (!!!) خیلی خنده‌دار

کرمان : ای بد نیست خسته کننده

خودم : ای بد نیستم باید فکر کرد

 

 

پی نوشت 1 : از دیروز غذای سلف و گرفتیم . فرصتمون برای شکوفایی استعداد آشپزی تموم شد !

پی نوشت 2 : دلم واسه ADSL یه ذره شده ....

پی نوشت 3 : تخت طبقه دوم هم عالمی داره ...

 

شاد باشم !

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط شکیبا 89/12/1:: 2:28 عصر     |     () نظر

 

سلام .

اینجا کرمان است .

من اینجا کیلومترها از شهرم دورم .

نمی خوام از مصیبتهای 1 دانشجوی تکمیل ظرفیتی بگم . نمیخوام بگم که اینجا همه به چشم یک آدم تنبل و ضعیف به ما نگاه میکنن که نتونستیم تو مهر قبول بشیم . نمیخوام بگم که 13 واحد بیشتر بهمون ندادن و نازه کلی سرمون منت گذاشتن که اگه میتونین همینها رو پاس کنین تا مشروط نشید !!!!!

اصلا نمیخوام این چیزا رو بگم . عوضش میخوام از خوش شانسیهام بگم . مثلا اینکه با 4 تا دختر هم سن و هم رشته ی خودم هم اتاق شدم که مثل خودم خوبن !

یا اینکه بالاخره تونستم 1 همشهری پیدا کنم مؤدب چند تا اتاق اونورتر میشینن . تو کلاسمون خوشبختانه یا بدبختانه کسی همشهریم نیست .

خب دیگه فکر کنم واسه آپ اولم کافی باشه .

فقط قبل رفتن میخوام به خودم یادآوری کنم که اگر اینجا سختی ای هم ببینم کاملا حق خودم میدونم . تا من باشم که با وقتی رتبه ام 900 میشه سوسول بازی رو بذارم کنار و مثل بچه ی آدم 4 تا شهر دورتر هم تو انتخاب رشته ام بزنم تا اینطوری نمونم واسه تکمیل ظرفیت که هر کسی به خودش اجازه بده به من بگه ضعیف !

موفق باشم !

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط شکیبا 89/11/28:: 5:45 عصر     |     () نظر